-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 17:37
زمان مرا با خود میبرد هنوز مقاومت می کنم برای به همراه بردن خود قدیم اما پوسست نو که می روید قدیم تر ها میریزند درونم هنوز مقداری از آنچه می شناسم مانده است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 20:53
دلم تنگ شده است چند روزی است دلم نه برای آن روزها که برای آنچه درونم ، حسش گاهی زنده می شود تنگ است . دلم برای آن اعداد گاهی بی معنی سنم تنگ است برای رویایی بودن بی کله گی ها ترس از پیری برای سعی در کمتر مشابه شدن با دیگران آری دلم برای جسور بودن تنگ است . دلم برای خود تنهایم تنگ شده است.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1390 23:52
روز سخت تهی است از شیرینی امید لحظه های خواستنی . تاریکی شب ، نویدی است برای تباه شدن ساعات زندگی روح جوان با بستن چشمان، بیدار می شود و زیر پوست دریچه های کوچک خفته، میکاود دوباره عمری را در سکوت شب زندگی خواهد نمود امشب کدام نقش را می خواهد؟ خانه ای در روشنا، آغوشی ایمن... می خواهدشان. تلاشی سخت و بیفایده نا امیدی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1390 21:36
پیر شده ام ! این را نه از تارهای سپید که از بی تابی ام در ساعات بی انتهای تنهایی دریافته ام.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1390 12:05
به راستی آن سالها که نمی نوشتم روحم مشغول چه کاری بود؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 21:05
شاید بیایی دگر مرا باز نیابی به دیوار ها خیره مشو ملحفه را بو مکش دست بر صندلی مکش بعید میدانم هنگام رفتنم ار خود چیزی برجای گذارم بعید می دانم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 20:35
. . . . . اینجا کمی سرد است . . . . اینجا کمی درد است .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:39
شروع همیشه به معنای انتظار ِ رسیدن به انتهاست؟ بدرستی برای تو هم اینگونه است؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:39
گلوله ای از اینجا عبور کرد ، دیده شد؟ بوی خون تا به دینجا میرسد ، کسی مرد ؟ سرزمینی خاک میشود ، ساخته ها باد میشود کسی هست ؟ چشمی به سبزی زمین دوخته شده ، که ، راهی برای زندگی میداند ؟ زمزمه ای آمد : من نمیرم ، خدایا! دگر بد نخواهم بود ، این کودکی است.
-
Out of bounds
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:37
قلبم سنگین است اگر اینچنین سخت نبود اگر آغوشت را به یاد داشتم آنگاه من نیز تو را در میان میگرفتم . برایت ابدیت می آفریدم افسوس ، اینجا چیز دیگری می بینم ، چیزی که از تو نشان ندارد گرمی احساس غریبی که درونم به آهستگی جریان داشت متوقف شده است تنها غریبه گی ات را میبینم . سرمایم تو را خواهد سوزاند چشمان نمناکت را از...
-
Hi my farewell
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:36
کاش میشد خداحافظی آخر درست مثل سلام اول باشه ساده ، بهت رسیدن دو غریبه بهم ، بدون خاطره تنها سلام ! اما خداحافظی ها هیچ وقت فقط خداحافظی نیستند.
-
Freedom of The Lambs
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:36
روزی نزدیک ، نچندان دور خود را در آغوش تو رها خواهم کرد هیچ گریزی نیست . آغوشت گرم باشد یا سرد کوچک یا بزرگ من خود را در تو رها خواهم کرد .
-
worry about tears
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:35
این روزها همه چیز در هم پیچیده است و شاعرانه هایم گویی مرده اند . فضای زیستنم لبخند است و بی اعتنایی. ناباوریها درونم طغیان کرده اند . آخر اینکه روزهایم سرد و خوبند . تنها ، نگران انسانیتم هستم
-
July
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:34
نیازی نیست که عاشقانه بسرایی تا صدایت را بشنوم ! از میان تزویرها ، از میان سیاهه ها هم نوا بر میخیزد
-
Somwhere I belong
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:32
کودکی بر لبه پرتگاه میدود . کسی آن نزدیکی نیست. کودک نمیترسد .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:30
ساکت ... روزه سکوتم بی صدا مرا بخوان .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:29
خدا ما را حفظ کند ! من تو را به یاد دارم در میان تعفن زاده شدی در میان خاک گرفته ها ، بالیدی و حال ...... خدا ما را نگاه دارد! من تو را خوب میدانم تو همانی در میان پاییزی بی باران خواهی مرد و تن هزار پاره ات خاک خواهد شد برای رویش بهار خدا ما را خوب میداند ! تو همانی که دیر رسیدی و آنگاه که رسیدی دگر جایی برای تو نبود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:29
ای ناخدا بوسه بر بادبان ها بزن بوسه بر بازوان موج هایی بزن که برای در آغوش گرفتن آسمان تو را همراهی می کردند ای ناخدا تا چشم کار می کند برای ستاره ها اشک بریز که ناز آسمان هنوز محتاج چشمک ستارگان است تو مغرور همیشگی دریاها اسبانت را زین کن که سفیدترین ها انتظار نبرد تو را می کشند با دوربینت همه دریاها را بگرد شاید خدا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:28
یک سلام و دیگر هیچ ... شاید قسمت من از امروز همین یک سلام باشد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:27
درآرامش کامل هستم! از آموختههای جدیدم است. در کنار تمرین آرام بودن ( هرچند کمکم جزیی از وجودم شده) چیزهای جدید دیگهای را هم ممارست میکنم موقع روشن کردن سیگار و کشیدنش سرم رو بالا بگیرم ،کمی بالاتر از هنگامی که راه میروم. و ناخرسند نباشم( از هیچ چیز) و ................ و من تا چه اندازه شاگرد مستعد و راحت النتقالی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:26
د یروز یک تبسم بزرگ بودم خیلی بزرگ!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 00:31
درون خود فرو می روم. غریبگی می کنم میان این همه آشنا، خاطرات مشترکم یک به یک می میرند. من مانده ام با دنیایی غریبگی آشنا!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 09:43
نظر سنجی سازمان ملل در مورد ثبت نوروز در تقویم بین المللی به عنوان یک روز جهانی تا الان فقط 351هزار نفر ثبت کرده اند.لطفا" petition زیر را امضا نموده و به دیگر دوستان هم اطلاع دهید قبل از این که این روز به نام افغانستان یا تاجیکستان ثبت شود. برای شرکت در نظرسنجی اینجا کلیک کنید. ثیت نوروز
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 14:22
حداقل هنوز زنده ام!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 13:17
افسوس نمی بینی لحظه ای که لبخند بر روی لبانم می نشانی چه زیبا می شوم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 11:47
رویا بین, امشب نیز برای بشریت رویایی خوش بین. رویا بین کوچک, شیرینی ساعات تاریکی برای آنان که نیستند, برای آنان که حتی برایشان رویایی باقی نگذاشتند, رویا ببین. در میان تاریکی بدون هیچ روزنی روشن, چشمانت را ببند, خود را زیباترین و ناب ترین بیاب و برای تسکین زخمهای کهنه و چرکین, بدنهای نوامید و برای اشکهای مهجور, دشتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مردادماه سال 1388 11:25
فراموش کرده بودم که جایی در این دنیا متعلق به من است فقط من . حال با این دنیای مجازم چه کنم؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 آبانماه سال 1387 12:48
پاییز خاطرات نامیرا سرما و ابدیت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 13:48
امروز لحظهای به خود اندیشیدم به خودِ فارغ از زمانم !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 تیرماه سال 1387 21:12
آهسته ناپدید شو آهسته بمیر تا که خود نیز درنیابی چه کردهای.