-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 10:28
چی بگم والا توئ اینکه غصه هامو نو به زور هم که شده با یکی دیگه تقسیم میکنیم حرفی نیست اما تقسیم شادیها؟ خدایی کسی شادیشو با اونیکی تقسیم میکنه؟ دروغ هم که نمیشه گفت - یعنی چند روزی تصمیم گرفتم دروغ نگم حتی اگه زدنم البته نه خیلی محکم - ته کوچه قدیمی یه آقایی بود خیلی موجه همیشه کت شلوار هم میپوشید میگفتن شادیهاش رو با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 20:24
شریف ترین خان اون زمونا آدم دم مرگ خیلی عزت داشت هر روز که یکی نمی مرد همه چیز عادی بشه . بعدش هم خودشون گفتن: قاسم خان حالا که چند وقتی بیشتر زنده نمیمونی هرچی دلت میخواد بگو تا از این دنیا آرزو به دل نری قاسم خان هم یکمی خجالت کشید اما بعد دلش نیومد دل اونها رو بشکونه گفت آرزوش این بوده که تمام زمینهای ده مال اون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 09:55
بیتاب بود مخاطب پیامی باشد ، آنچنان که خطوط نامه در میان دیده گانش گم میشد هرگز سوالی را پاسخ نداد هرگز آهی را ندید تنها تشنه شوقش بود!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 13:12
بنفشه آفریقایی آفت زده بود . بیشتر شبیه پشه میوه بودند تا آفت یه گل زینتی ! حشرات ریز بالدار . حشره کش که نمیشد اسپری کرد با اون بوی نامطبوع اما........ رو میز پر شیشه های عطر بود بعضی تا نیمه پر بودند و دوتایی هم هنوز باز نشده بود میشد امتحان کرد یکی ار ملایم ترین هاش حشرات همه مردند اتاق بوی ملایمی به خودش گرفته بود...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 12:11
مرگ ِ برگ : 1) زرد ِ زرد ، خاک ِ سرد ، برگ ِ زرد. فرودی بی صدا ، شکستی بی فروغ سرد و زرد ، خشک ِ خشک مرگِ برگ . 2 ) ابر و رعد ، اشک ِ سرد ، عابری فرد ِ فرد . تندِ تند ، خیس ِ خیس رعد ِ سخت ، ابر ِ تر، بغض و کین، آب ونم عابری خیس و سرد . 3) سکوتی پر صدا ، باد ِ شب ، مرگ ِ برگ، فرد و برگ. شکستی بی دلیل ، مرگ و آه ، خرد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 13:38
نقطه سر خط.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 20:15
چه سکوت خالی چه وهم تاریکی برای نوشتن یاریم ده.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 22:30
نیت کرده بودم برایت نور و امید بیاورم اما نشد . نابلد این راهم؟ نه ! تنها کمی خودخواهم .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 21:06
حال که از خانه دورم پشت پنچره پی چشمان منی .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 21:04
دو شبی است رویای خواب هایم شدی درخواب ها نیز با من نیستی تنها یه یاد منی .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 21:00
همین نزدیکی دیروز را می گویم کسی را به جای تو برای پرستیدن برگزیدم می خندی که من اهل پرستش نیستن اما تو هم برایم خدایی نکردی .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 20:37
کجایی نازنینم؟ قلبم از وجودت خالی است . بیش از بیش بی قرار بوییدنت هستم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 01:33
کار به اخر رسید خداحافظی لازم نبود زیرا که این بار برایش باز گشتی نوشته نشده .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 20:02
.dashtam yakh mizadam negaham be asemun inja ke oftad bi hava goftm ! eeeeeee in ha ham mah daram
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 11:53
بدون باران میانه پاییز نیز رسید به آهستگی خداحافظی را باید آغاز کرد .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 14:30
کلمات همه برای دیگری .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 09:31
روزی نزدیک ، نچندان دور خود را در آغوش تو رها خواهم کرد هیچ گریزی نیست . آغوشت گرم باشد یا سرد کوچک یا بزرگ من خود را در تو رها خواهم کرد .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 آبانماه سال 1386 12:18
خیلی اتفاقی وارد بلاگ قصر قورباغه ها شدم ( http://crazyfrog.blogsky.com ) اول خاطر اسمش بود دنبال مورد آشنایی درباره کتاب قصر قورباغه های یوستین گوردن بودم . اما با شنیدن اون آهنگ......... بی وقفه ۲ روزه که دارم بهش گوش میدم حتی زمانی که پای کامپیوتر نیستم یاد بچگی افتادم وآنت و لوسین . واحساسی که به آنت داشتم ، تنفر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 08:38
از دیشب شروع شد شاید مستی من که نه پیاله دیدم نه پیک اما دلتنگی هاشو حس کردم احساس می کنم نهایت خاک سردم سرد سرد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 09:35
در دنیایی که مردمان رویای خود را به واقعیت مبدل مینمایند وقیحانه واقعیت زندگیم را رویا کردم رویایی از دست رفته.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 13:45
درود بر تو که سکون را تاب بر نیاوردی بر تو که ایستاده مردی خاکسترت بهترین هدیه نسیم بر تنهاترین تنهایان زنان و مردان آزاده بر دستان مثله شده ات بوسه زنند و چشمهای به دورها دوخته ات را ستایش ، که در میان زشت خوییها تولدانسانیت را دید غریوت خوش نوا ترین زمزمه در میان قلبهایمان تا انتهای ابدیت درود و بدرود بر تو که با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 13:45
سکوت در میانه بلند میشود کسی آزرده نمی شود کسی نمی میرد لبخندی نیست تنها سکوت حکم فرمایی میکند نغمه نیز در نطفه می میرد باد نفس حبس میکند اشکی پنهان میشود فریادی خاک میگردد چشمی بسته شد قلبی مرد انسان سکوت میشود سکوت فاجعه میآفریند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 مهرماه سال 1386 22:34
دیوانه ای خود را در غم رها میکند صدای شکستن جام سرخ فام آید نغمه ای زمزمه شد کسی فرصتی میخواهد برای بخشیدن نا امیدی لب پرتگاه قبل سقوط فریاد کمکش را بلند میکند کودکی در فراغ بادبادکش سخت میگرید آرزوهای زیبایی با پکی عمیق دود میشود در این میانه من به آرامی خاک میشوم چشمی همه را دید و به سکوت راضی میشود .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مهرماه سال 1386 11:55
یک خاله بیشتر تو خانواده نبود . اوایل خیلی جوان بود ، اونقدر جوان که نمیشد بهش گفت خاله اما خواهرزاده ها که بزرگ شدن خاله هم دیگه کم کم خاله واقعی شد . خاله زیاد عجیب نبود اما خیلی هم نمیشد گفت نرماله ! حداقل تو چشم ِ ما . همه چی باهم بود ، زیبا و هم تنبل هم آروم و هم بد اخلاق هم شیطون و هم بیقرار ،خیلی کم هواس و بی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 19:50
شعله ها بلند میشود آتش میسوزاند آنچه را که سالها با مرارت اندوخته شد . به یکباره خاکستر میکند چه کسی آتش را افروخت؟ چشمانی که دوخته شدند به رقص شراره ها ؟ چه کسی شعله ور ترش ساخت؟ یاوری نیست آبی بر آتش بریزید اینجا گوهری ترک بر میدارد از گرما چه کسی خندید؟ در سکوت خاکستر شو که اشک آتش را دیوانه تر میکند. هوا سرد است...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 21:11
آرزوی قشنگ هیچگاه نمی میرد ، شاید که از یاد رود اما نمی میرد . رویای نچندان شیرین من ! دیرهنگام عطر موهایم درمیان بازوانت ، به یادم آمد ، آن یگانه مهری که نه بیرون میرود از میان تارهای وجودمان و نه ما را به جایی میرساند . در میان غصه امروزم به یادم آمد ، اندیشدیم بی شک فردا که دوباره بخندم چشمانت را از یاد خواهم برد ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 09:22
دستاشو محکم لای موهاش فرو برد،میخواست بگیره اون تابخوردهای مشکی و بکشه اما زود منصرف شد همینجوریش هم با کلی مکافات جلوی ریختنشونو گرفته بود . نگاهش رو دوخت به صفحه موبایل سیاه ساه بود مرده شورهمتون رو که قهر میکنید حالش از منت کشی هم بهم خورده بود اما بالا نیاورد. معجزه الان اتفاق می افته ! حتما صفحه موبایل روشن میشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 13:24
من خودم اونجا بودم ، خیلی خوب نمیدیدم اونقدری همه چیز برام واضح نبود که بعدها بتونم ادعا بکنم راست و دروغ ها رو! شب که میبردنش ،عجیب آرامش احمقانه ای داشت فقط به این فکر میکرد : که مسولیت کارتو بپذیر! خوب پذیرفت . دیگه استرسی نداشت منتظر بود مستقرکنندش تا بخوابه اما خوب همه جور دیگه ای تفسیر میکردند ، قیافه غلط انداز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 11:02
این بار که از کنار ت عبور کردم به یادم آور در ابتدای راه تابلوی ورود ممنوع را در کنارت به جای گذارم !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 12:14
مبادا که دارایی امروزت آرزوی فردایت شود!