چی بگم والا
توئ اینکه غصه هامو نو به زور هم که شده با یکی دیگه تقسیم میکنیم حرفی نیست
اما تقسیم شادیها؟
خدایی کسی شادیشو با اونیکی تقسیم میکنه؟
دروغ هم که نمیشه گفت - یعنی چند روزی تصمیم گرفتم دروغ نگم حتی اگه زدنم
البته نه خیلی محکم -
ته کوچه قدیمی یه آقایی بود خیلی موجه
همیشه کت شلوار هم میپوشید
میگفتن شادیهاش رو با بقیه تقسیم میکنه
شادی ها
نه بدبختی
بدبختی تقسیم کردن میدونی چیه
همونه که گشته سر میزاره رو زمین
اما فرداش تو تقسیم شادی تنها عروسکش رو میده
شاید هم یک نون خور کمتر
آها
آره خیلی همه خوششون میآمد از تقسیم شادیهای اون اقا
همیشه هم لبخند به لب داشت
بدون لبخند که ادم شاد نمیتونه به نظر برسه
فقط
این مثال محکمه پسند نیست آخه سر نذری پزون تو محله بالایی خبر آوردن که
اون آقا کت شلواری رو بردن درمون کنن
میگفتن ذهنش تو زمان الان زندگی نمیکرد
اولش باور نکردیم اما بعد که دست جمعی با اهل محل فکر کردیم
نه بیراه هم نمیگفتن
یه جورایی معلوم بود.
خلاصه
نمیدونم
شاید هم بشه
باید آزمایش کنم
فردا صبح که شاد شدم
میبینم میشه تقسیم کرد یا نه.
آره فردا بذار شاد بشم.
شریف ترین خان
اون زمونا آدم دم مرگ خیلی عزت داشت
هر روز که یکی نمی مرد همه چیز عادی بشه.
بعدش هم خودشون گفتن: قاسم خان حالا که چند وقتی بیشتر زنده نمیمونی
هرچی دلت میخواد بگو
تا از این دنیا آرزو به دل نری
قاسم خان هم یکمی خجالت کشید اما بعد
دلش نیومد دل اونها رو بشکونه
گفت آرزوش این بوده که
تمام زمینهای ده مال اون باشه
بعدش از فرط هیجان به سرفه افتاد و کلی خون بالا آورد
اصلا فکر نکنی که مردم ناراحت و عصبانی شدن نه
طفلک قاسم خان آدم خیلی خوبی بود اما
شانس نداشت
بهمین خاطر بود که همون اوایل
نوجونیش
به حساب این روزا اول بچه گیش که باباش مرد و گله گوسفندا بهش رسید
همون روز اول چرا
وسط دشت خوابش گرفت و گوسفندای احمق هم یه جا رفتن تو دره
بعدش هم آفت زد به باغ و خلاصه
از این بد بختی ها که برای خیلی ها پیش میاد و برای بعضی ها بیشتر
بعد هم کارگری کرد
زن گرفت و
کلی بچه
زنش هم سر زا رفت واز بچه ها هم تو زمستون اون سال که قطی اومده بود
کسی زنده نموند
مردم هم دل دارن ، دیده بودند این چیز ها رو
شب هم تو هر خونه یکم اشک و آه و همه راضی شدند برن سند بزنن کل ده رو به نام
قاسم کنن
از همون موقع تو سند ها که میخواستن اسمشو بنویسن
یه خان اضافه کردن به آخر اسمش
خوبیت نداشت
قاسم خالی
مالک کل ده باشه
اون موقع ماه رمضون هم بود
از حق نگذریم منبر هم دم افطار خوب دل مردم رو قرص کرد .
خلاصه همین دیگه
آخرش هم کامل ترین دختر ده برای اینکه
نیکی رو به حد اعلا برسونه
داوطلبانه به عقد قاسم خان در اومد
فردای شبی که قرار بود قاسم خان فوت کنه معجزه شد و
قاسم خان هم به شکرانه این لطف الهی
نصف زمینهاش رو بین مردم ده که هیچ زمینی نداشتند تقسیم کرد
و نصف دیگه رو هم به همونها اجاره داد .
خیلی جدی و سخاوتمندانه!
بیتاب بود مخاطب پیامی باشد ، آنچنان که
خطوط نامه در میان دیده گانش گم میشد
هرگز سوالی را پاسخ نداد
هرگز آهی را ندید
تنها تشنه شوقش بود!
بنفشه آفریقایی آفت زده بود .
بیشتر شبیه پشه میوه بودند تا آفت یه گل زینتی !
حشرات ریز بالدار .
حشره کش که نمیشد اسپری کرد با اون بوی نامطبوع
اما........
رو میز پر شیشه های عطر بود
بعضی تا نیمه پر بودند و دوتایی هم هنوز باز نشده بود
میشد امتحان کرد
یکی ار ملایم ترین هاش
حشرات همه مردند
اتاق بوی ملایمی به خودش گرفته بود
مطبوع!
اما از فرداش بنفشه خشک شد
چندتایی حشره هم به چشم میخورد .
چه خونسردی تهوع آوری .