خواب چراگاه های سبز را بسیار ندیده بود ، اما خوب دیده بودشان ، رنگ سبزسبز ،
بوی تازه گی !
افسوس باید خورد که رویا ، این فقط رویا را هم دگر نخواهد دید؟
ترس درد ِآن تیزِ براق را باید میداشت؟ همانی که تا ثانیه ای دگر نخواهد دانستش.
بیتاب چوب ونی آن پیامبر گونه ، آن شوریده در خود فرورفته را که هرگز نمیتوانست در
خود جای دهد . نه!
هیچ.
آن سوی این دقایق وحشیانه شاید دنیای دیگری باشد ، شاید بردگی نو!
هیچ چیز ِ امروز سوای دیروز نیست .
فقط این آدمیان در چشمانشان چه دردی نهفته دارند امروز !