فراموش کرده بودم  

که جایی در این دنیا  

متعلق به من است  

فقط من .  

حال با این دنیای مجازم چه کنم؟

 

آهسته ناپدید شو

آهسته بمیر

تا که

خود نیز درنیابی  

 چه کرده‌ای.

 شریف ترین خان

 

 

اون زمونا آدم دم مرگ خیلی عزت داشت

هر روز که یکی نمی مرد همه چیز عادی بشه.

بعدش هم خودشون گفتن: قاسم خان حالا که چند وقتی بیشتر زنده نمیمونی

هرچی دلت میخواد بگو

تا از این دنیا آرزو به دل نری

قاسم خان هم یکمی خجالت کشید اما بعد

دلش نیومد دل اونها رو بشکونه

گفت آرزوش این بوده که

تمام زمینهای ده مال اون باشه

بعدش از فرط هیجان به سرفه افتاد و کلی خون بالا آورد

اصلا فکر نکنی که مردم ناراحت و عصبانی شدن نه

طفلک قاسم خان آدم خیلی خوبی بود اما

شانس نداشت

بهمین خاطر بود که همون اوایل

نوجونیش

به حساب این روزا اول بچه گیش که باباش مرد و گله گوسفندا بهش رسید

همون روز اول چرا

وسط دشت خوابش گرفت و گوسفندای احمق هم یه جا رفتن تو دره

بعدش هم آفت زد به باغ و خلاصه

از این بد بختی ها که برای خیلی ها پیش میاد  و برای بعضی ها بیشتر

بعد هم کارگری کرد

زن گرفت و

کلی بچه

زنش هم سر زا رفت واز بچه ها هم تو زمستون اون سال که قطی اومده بود

کسی زنده نموند

مردم هم دل دارن ، دیده بودند این چیز ها رو

شب هم تو هر خونه یکم اشک و آه و همه راضی شدند برن سند بزنن کل ده رو به نام

قاسم کنن

از همون موقع تو سند ها که میخواستن اسمشو بنویسن

یه خان اضافه کردن به آخر اسمش

خوبیت نداشت

قاسم خالی

مالک کل ده باشه

اون موقع ماه رمضون هم بود

از حق نگذریم منبر هم دم افطار خوب دل مردم رو قرص کرد .

خلاصه همین دیگه

آخرش هم کامل ترین دختر ده برای اینکه

نیکی رو به حد اعلا برسونه

داوطلبانه به عقد قاسم خان در اومد

فردای شبی که قرار بود قاسم خان فوت کنه معجزه شد و

قاسم خان هم به شکرانه این لطف الهی

نصف زمینهاش رو بین مردم ده که هیچ زمینی نداشتند تقسیم کرد

و نصف دیگه رو هم به همونها اجاره داد .

خیلی جدی و سخاوتمندانه!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                               نقطه سر خط.

 

 

 

 

 

  چه سکوت خالی

 

                   چه وهم تاریکی

 

                                  برای نوشتن یاریم ده.