روز سخت تهی است از شیرینی امید لحظه های خواستنی .
تاریکی شب ، نویدی است برای تباه شدن ساعات زندگی
روح جوان با بستن چشمان، بیدار می شود
و زیر پوست دریچه های کوچک خفته، میکاود
دوباره عمری را در سکوت شب زندگی خواهد نمود
امشب کدام نقش را می خواهد؟
خانه ای در روشنا، آغوشی ایمن...
می خواهدشان.
تلاشی سخت و بیفایده
نا امیدی روز چیزی باقی نگذاشته است .
درون خالی است ، تاریک
چشمانش را می گشاید، می بندد
هیچ .
امیدی به بهبود نیست
رویایی که امید به وقوع نداشته باشد لاجرم میرا است!
دقیقا