آرزوی قشنگ هیچگاه نمی میرد ،

                                     شاید که از یاد رود اما نمی میرد .

 

رویای نچندان شیرین من !

 دیرهنگام  عطر موهایم

درمیان بازوانت  ، به یادم آمد ،

آن یگانه مهری که

 نه بیرون میرود از میان تارهای وجودمان

و نه ما را  به جایی  میرساند .

در میان غصه امروزم به یادم آمد ،

اندیشدیم

بی شک  فردا که دوباره بخندم

چشمانت را از یاد خواهم برد .

شاید !

تنها ،   همه هراسم این است

که مبادا بمانند دیروزهایم

در اوج بوسه های عاشقانه

آن دیگری ،

 در  رویای

آغوشی که فراموش کرده بودم

غرق شوم.

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شوریده سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ http://www.eshqh-tanz.blgsky.com

سلام جناب خواستگاه

مطلب شیرین و قابل تاملی را فرمودید.....

من نیز دستی بر اتش داریم و می نویسم...البته.....

به ما هم سری بزند

موفق باشید....شوریده

اردوان طاهری چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ق.ظ http://www.ardavantaheri.com

تو رفتی و من این جا، برای تو مانده ام.
این جا خاک من است.
آشنا! تو را دیگر نخواهم دید؟! دیگر آیا در این دالان های حاکی از عشق نورانی گل ها، با تو من دست در دست،
نخواهم رفت؟!
چه کابوس هولناکی!
عطش با تو بودن را کدام چشمه خواهد فهمید؟!
تو را حرمت شکسته ام، می دانم... و حریم بودن خویش را ندانستم.
اکنون من، این است که می بینی.
آشنا! باز به کجا خوانمت؟! خانه ام ویران!
چقدر رفتن و دیدن و ماندن، دشواراست! رفتن تو، چشمان حسرت بار من، و ماندن در انتظار...
چه سکوت وهمناکی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد