من خودم اونجا بودم ، خیلی خوب نمیدیدم
اونقدری همه چیز برام واضح نبود که بعدها بتونم ادعا بکنم راست و دروغ ها رو!
شب که میبردنش ،عجیب آرامش احمقانه ای داشت
فقط به این فکر میکرد : که مسولیت کارتو بپذیر!
خوب پذیرفت .
دیگه استرسی نداشت منتظر بود مستقرکنندش تا بخوابه
اما خوب همه جور دیگه ای تفسیر میکردند ، قیافه غلط انداز داره .
کاریش نمیشه کرد.
میرفتن ،میامدن
تملق گویی ها،سرزنشها، اشکها
اگه روش میشد سرش رو میگرفت بالا تا بادقت نگاه کنه.
دیدن آدمها در شرایط غیر عادی
براش حظ بی نها یتی داشت
تجربه
تجربه هر چیزی لازم نیست
اما لذت تجربه رو هر کسی نمیداند
"من چیزی میدانم که شما نمیدانید"
همون جور بود که فکر میکردم
و خوابید نه بدتر از شبهای دیگه
گه گاه یاد گریه های دیگران و غصه مادر میافتاد
اما اجتنابی نبود
آروم بود
به خاطر شانس مادرش که چرا همچین بچه ای داره.
مجبور شد چند قطره ای اشک بریزه.
تو بازداشتگاه آدمها دنیای دیگه ای داشتن
اونجا خیلی چیزها مهم نیست
فقط لحظه
با یک مشت توهم
این ها رو بعدا بهم گفت.
معنا دار و زیبا
با مطلبی درباره سریال اغما آپم یه سری اخبار پشت پرده را رو کردم جالبه یه سری بزن
روی بـه مـحـراب نـهادن چـه سـود دل بـه بــخارا و بــتان طـراز
ایـزد مـا وسـوسـه ی عـاشـقـی از تـو پـذیـرد نـپـذیـرد نـمـاز
درودی سبز و آبی مثال خرم خزان و دریای نعمت وجود
سلام، خیلی خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم، البته امیدوارم منو ببخشید که ابتدای این کامنت رو به خاطر نداشتن وقت کافی از قبل نوشته بودم، خواستم شما رو به وبلاگ خودم دعوت کنم.
سامانه مروارید، عنوان وبلاگ من هستش، که البته یه تفاوت اساسی با همه وبلاگها داره و اونم اینه که توی این وبلاگ شما مثل خیلی از وبلاگها عکس + شعر میخونید، ولی با یک تفاوت آشکار، تمامی اشعار منتخب از اشعار کلاسیک هستند و تمامی عکس ها، عکس هایی در سایز کوچک و با عناوین معنی داری هستند که در عین کوچکی بسیار جذاب میباشند.
خوشحال میشم میزبان شما باشم .... ضمنا اگر دوست دارید تبادل لینک کنیم من در خدمتم، در اسرع وقت این کار رو میکنم، سامانه مروارید هر 24 ساعت 1 بار بروز رسانی میشه.
تا بعد...
http://www.morvaridonline.blogsky.com
morvarid_contact@yahoo.com
این اولین نوشته ای بود که خیلی راحت بگم
منو شکست
به صلیب کشید
غرقم کرد
هنوز احساس گناهی روم سنگینی می کنه
که من توش هیچ کاره بودم
اما شب هاست که مجازاتم می کنه
عذابم میده
اما الان
منو شکست
اما بغضمو نتونست
دیگه هیچ چیز نمی تونه
من دیگه نمی شکنم
دیگه هم نمیافتم که بشکنم
چون ته زمینم
جایی واسه افتادن ندارم
به انتها که میگن همه میخوان برسن
من اونجام
اما درد
نه
یه سوال ؟
من همون شب همه چیزو فهمیدم
اما چرا نگفتی ؟
چرا ؟