در سیاهی شب ،
آسمان را چگونه می یابی؟
در تنهایی خود ،
کدامین تصویر را مرور میکنی
چه را می جویی ،
چگونه تاب می آوری؟
آنگاه که تنها از تو سکوت یادگار ماند
که بداند کجا جاری شدی ؟
...
.....
........
و وای که بدون سکوت
دیگر بی وجودی!
تو چیزی گفتی و شب جای من شدمن از نور و غزل زیبا شدم بازقبل از این که پاهایم را در این دنیادر توو در خودم قرار دهمتنها سوت بودماگر گریه کردم آن روز تنها می خواستم آن سکوت را بشکنمو باز هر روز سکوتم بیشتر می شدشاید به حقیقت آن پی برده بودم.اما باز با سکوت جواب سکوت را می دادمو در لحظه رفتنباز ساکت شدمآری با سکوت وجود نداشتمو همیشه با سکوت وجود داشتمو اکنون جواب عشقی را دارم با سکوت می دهمکه هرگز مال من نبوده است
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز
قبل از این که پاهایم را در این دنیا
در تو
و در خودم قرار دهم
تنها سوت بودم
اگر گریه کردم آن روز
تنها می خواستم آن سکوت را بشکنم
و باز
هر روز سکوتم بیشتر می شد
شاید به حقیقت آن پی برده بودم.
اما باز با سکوت جواب سکوت را می دادم
و در لحظه رفتن
باز ساکت شدم
آری با سکوت وجود نداشتم
و همیشه با سکوت وجود داشتم
و اکنون جواب عشقی را دارم با سکوت می دهم
که هرگز مال من نبوده است