در سیاهی شب ،

 آسمان را چگونه می یابی؟

در تنهایی خود ، 

کدامین تصویر را مرور میکنی

 چه را می جویی ،

چگونه تاب می آوری؟

آنگاه که تنها از تو سکوت یادگار  ماند

که بداند  کجا جاری شدی ؟

...

.....

........

 و وای که بدون سکوت 

دیگر  بی وجودی!

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ب.ظ

تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز

قبل از این که پاهایم را در این دنیا
در تو
و در خودم قرار دهم

تنها سوت بودم

اگر گریه کردم آن روز
تنها می خواستم آن سکوت را بشکنم
و باز
هر روز سکوتم بیشتر می شد

شاید به حقیقت آن پی برده بودم.
اما باز با سکوت جواب سکوت را می دادم

و در لحظه رفتن
باز ساکت شدم

آری با سکوت وجود نداشتم
و همیشه با سکوت وجود داشتم

و اکنون جواب عشقی را دارم با سکوت می دهم

که هرگز مال من نبوده است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد