روزی نزدیک ، نچندان دور
خود را در آغوش تو رها خواهم کرد
هیچ گریزی نیست .
آغوشت گرم باشد یا سرد
کوچک یا بزرگ
من خود را در تو رها خواهم کرد .
این روزهاهمه چیز در هم پیچیده است
و شاعرانه هایم گویی مرده اند .
فضای زیستنم لبخند است و بی اعتنایی.
ناباوریها درونم طغیان کرده اند.
آخر اینکه
روزهایم سرد و خوبند . تنها ، نگران انسانیتم هستم
نیازی نیست که عاشقانه بسرایی تا صدایت را بشنوم !
از میان تزویرها ، از میان سیاهه ها هم نوا بر میخیزد